آیتالله محمدعلی تسخیری، زاده ۱۳۲۳ در شهر نجف، از شاخص ترین افراد در زمینه فعالیتهای تقریبی و فرهنگی جمهوری اسلامی در خارج از کشور است. به گفته خود ایشان حضور در ۸۰۰ کنفرانس به نمایندگی از تشیع و انقلاب اسلامی از جمله فعالیتهای پرشمار ایشان است.
ایشان که بعد از پیروزی انقلاب در پست معاونت بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت میکرد در سال ۱۳۶۹، «مجمع جهانی اهل بیت» را با همکاری مجموعهای از علما مانند سید محمدباقر حکیم تشکیل داد و خود به عنوان دبیرکل این مجمع برگزیده شد.
در سال ۱۳۷۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی را تأسیس نمود تا فعالیتهای فرهنگی خارج از کشور در یک سازمان اداره گردد. در سال ۱۳۸۰ از سوی رهبر معظم انقلاب به سمت دبیر کلی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی انتخاب شد. در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۹۱ از دبیری مجمع تقریب مذاهب کنار رفت و به سمت مشاور عالی رهبری در امور جهان اسلام انتخاب شد. همچنین ایشان در مجامع بینالمللی و اسلامی مانند بانک توسعه اسلامی و مجمع الفقه اسلامی فعالیت دارد.
اندیشکده مرصاد مدتی پیش، چند جلسه مصاحبه برای اخذ خاطرات و تجربیات ایشان انجام داد که هم اینک در دو بخش تقدیم میگردد. امیدواریم مجموعهای پرتوان این راه را ادامه دهد که ایشان اندوختهای بسیار پربار از تجربیات تبلیغی و تقریبی در سینه دارند.
این بخش در مورد مجمع فقه اسلامی جده میباشد که ایشان نکات مهمی در مورد ارتباطات علمی و فقهی شیعه و اهل سنت و زمینههای موجود برای انقلاب اسلامی بیان فرمودند.
آغاز مجمع الفقه
تصمیم مجمع الفقه در اجلاس سران کشورهای اسلامی در طائف گرفته شد و هر کشوری نماینده فقهی خود را به این مجمع میفرستاد. اکثر کشورها نماینده معرفی کردند، گاهی نمایندگان ۴۷ تا ۵۰ کشور میآمدند. بعضی از کشورها که فقیر هستند یا اصلاً کسی را نداشتند که بتواند در این مجمع شرکت کنند، نماینده معرفی نکردند.
در مجموع ۵۷ کشور عضو کنفرانس اسلامی هستند. بعضی از کشورها مثل روسیه ناظر این کنفرانس شدند، چرا که به قول خودشان ۲۰ میلیون و به قول مسلمانان ۴۰ میلیون مسلمان دارند. بوسنی و نیجریه (که با جمعیت ۱۸۰ میلیونی ۶۰% مسلمان دارد) هم ناظر هستند و میتوانند نماینده بفرستند. اخیراً شنیدم که هند میخواهد در اجلاس باشد اما مخالفتهایی وجود دارد. هند دارای جمعیت عظیمی از مسلمانان، احتمالاً ۳۰۰ میلیون نفر، است.
فعالیت در «مجمع الفقه بینالمللی اسلامی»
زمانی که مجمع تقریب را تأسیس کردیم، یا حتی قبل از آن، زمانی که مجمع اهل بیت را تأسیس کردیم، یا حتی قبل از آن که در بخش بینالملل سازمان تبلیغات فعالیت میکردیم، یکی از اهدافمان شناسایی سازمانها، شخصیتها و احزاب بود تا بعد با آنها رابطه برقرار کنیم. شروع این کار به حدود سال ۶۲ برمیگردد. در آن سال من عضو «مجمع فقهی جده» شدم، البته قبل از آن مسئول بینالملل سازمان تبلیغات بودم. سازمان تبلیغات با بودجه ناچیز و بدون الگوی قبلی شروع به کار کرد. ما میبایست هم الگو را طراحی و هم آن را اجرا میکردیم؛ البته این کار را انجام دادیم و بعد این الگو به مجمع اهل بیت منتقل شد و بعد هم به سازمان فرهنگ و ارتباطات، و بعد هم به مجمع تقریب منتقل شد. این یک روند طولانی سی و چند ساله است. هر چند فعالیت «حزب الدعوه» عراق جزء تجربیات قبلی من بود.
ما با کنفرانسهای گوناگون روبهرو شدیم. اولین مجموعه، کنفرانسهای فقهی بود، و در رأس آنها «مجمع الفقه بینالمللی اسلامی» که مرکزش در جده است. اول انقلاب دعوتی آمد که شما در این مجمع شرکت کنید. این مجمع، یک مجمع کشوری است، یعنی کشورهای اعضای سازمان کنفرانس اسلامی در آن شرکت میکنند. در سومین اجلاس سران این سازمان تصمیم گرفته شد که یک مجمع فقه بینالمللی تشکیل شود تا مسائل بالفعل جهان اسلام را بررسی کند و مسائل فقهی لاینحل تا به حال را از نو مطرح کند و به اجماع و تصویب برساند. این تصویب را باید مجمعی اجرا کند، لذا مجمع الفقه تشکیل شد. از ایران هم دعوت کردند و آقایان ما را برای فعالیت تشکیل این مجمع انتخاب کردند. من به جده رفتم و یک جلسه تأسیسی با حضور کشورهای دیگر برای مجمع الفقه پیشنهاد کردم، و بالاخره اساسنامه این مجمع تصویب شد.
وقتی به کشور برگشتم، یک «شورای عالی تبلیغات» داشتیم که چندان از این واقعه مطلع نبود. گفتند لازم نیست ما برویم در یک مجمع سنی شرکت کنیم. هر چه من تلاش کردم، گفتم این یک مجمع بینالمللی است، همه مذاهب هستند، ما هم یک مذهب باشیم. ما ایدههای حوزهها را در اصول و فقه مطرح کنیم، تا یک گفتگوی دینی در آنجا شروع شود. میگفتند چه فایده دارد در برابر ۵۰ و چند کشور قرار بگیریم؟ گفتم با یک منطق قوی میتوانیم ۵۰ و چند کشور را مغلوب کنیم. حداقل این است که آنها ما و ایدههایمان را میشناسند. قبول نکردند. لذا بعد از آن اجلاس تأسیسی، من در اجلاس اول شرکت نکردم.
«شورای عالی تبلیغات» هم سابقهای دارد. اول انقلاب همه احساس تکلیف کردند، ژاندارمری تبلیغ میکرد، جهاد سازندگی هم تبلیغ میکرد، هلال احمر، حوزهها، افراد و سازمانها …. یک آشوبی بود. مثلاً ژاندارمری چند تا از بیانات امام (ره) را برای تبلیغ، به چند زبان چاپ کرد. برای کنترل این حرکت و تنظیم این تبلیغات، شورای عالی تبلیغات از افراد گوناگون تشکیل شد، آیتالله جنتی، آیتالله موحدی و عدهای از افراد تبلیغی. البته نتوانستند این تبلیغات را تنظیم کنند. بعد از رحلت امام (ره)، مقام معظم رهبری یک شورای عالی تشکیل دادند و خودشان هم رئیس این شورا شدند. برای ما خیلی جالب بود که رهبر انقلاب وارد این شورا شود. این اهمیت موضوع را میرساند. افرادی که در این شورا بودند، شامل چند وزیر مثل وزیر ارشاد، نماینده رئیس جمهور و … بودند. این مسأله را برای این در مسأله مجمع الفقه گفتم که اینها قضایای متشابهی هستند.
نتوانستیم هماهنگی تبلیغات را ایجاد کنیم. سازمانهای گوناگون، هر کدام با یک بودجه، با یک استراتژی و اساسنامه، با هم هماهنگ نمیشدند. لذا این شورا تصمیم گرفت یک سازمان جامع تشکیل دهد که همین سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است. این که این امتداد در جمهوری اسلامی به کجا رسید، خودش بحث مفصلی دارد.
به شورای عالی اول برمیگردیم. آن شورای عالی گفت لازم نیست بروید. تلاش کردم به اینها بفهمانم که اگر ما نباشیم حیف است، ولی قبول نکردند. یک جلسه از مجمع الفقه برگزار شد و من حاضر نشدم. سال بعد گفتم شما که میخواهید تصمیم بگیرید، اجازه دهید یک نفر حاضر شود و این مجمع را برای شما توضیح دهد، قبول کردند. برای آنها توضیح دادم که هدف این مجمع چیست، این یک سازمان متعلق به سعودی نیست؛ هرچند سیطره سعودی، بلکه فقه حنبلی بر تمام جهان اسلام، امروز نمایان است. بالاخره با توضیحات من قبول کردند و در دومین اجلاس شرکت کردم و تقریباً تا بیستمین اجلاس، به مدت سی و چند سال، نماینده ایران و کل حوزههای علمیه بودم.
تنها نماینده شیعه در مجمع الفقه
البته کار آسان نبود، من تنها شیعه و کل آنها سنی. گاهی جلسات هم در جده برگزار میشد. ما اقلیت بودیم و آنها اکثریت قاطع ۵۰ و چند کشور. روی هم رفته کار سختی بود تا اینها مطرح کردن آرای شیعی را قبول کنند. رئیس مجمع هم آن زمان دکتر ابوزید از سعودی، یک وهابی بود. موضعگیری او هم نسبت به تشیع معلوم است.
از عراق هم یک عالم سنی میآمد. زمان صدام بود که سنیها کل کار عراق را دست گرفته بودند و از حوزه نجف کسی نبود. نماینده را باید دولتها معرفی میکردند که دولت آن زمان عراق هم میخواست نجف را قلع و قمع کند. تمام کشورهای شیعی مثل بحرین و لبنان هم حتی نماینده سنی داشتند. بعد از انحلال شوروی، یک شیعه به عنوان نماینده آذربایجان میآمد ولی به مباحث وارد نبود و حضورش مثل عدم حضورش بود. یگانه شیعهای که به نام کل شیعیان در آنجا صحبت میکرد، من بودم.
طریقه کار آنها این بود که کمیتهای موضوعات اجلاس بعدی را تعیین میکرد و به نمایندگان این مجمع در کل کشورها میفرستادند. هر کدام در یک موضوع حرفی میزدیم. ما سعی کردیم در بالاترین حد مقاله بدهیم. گاهی یک پنجم کل مقالات مطرح در اجلاس را ما میدادیم. خودم به تنهایی تقریباً ۲۵ تا ۳۰ مقاله برای بررسی در این اجلاس نوشتم. اول خودم مینوشتم، بعد که خدمت آقا عرض کردم، گفتند یک کمیتهای به نام «مجمع فقه اهل بیت» در قم تشکیل بده تا آنها روی موضوعات کار کنند.
سعی میکردم گاهی شخصیتهایی را به زور وارد اجلاس کنم، هم از اینها مقاله میگرفتم و هم رسماً از آنها میخواستم که قبول کنند، مثل آیتالله مؤمن، آیتالله سید مهدی روحانی، آیتالله احمدی میانهجی. متأسفانه این مشکل بود که بعضی مکالمه عربی بلد نبودند لذا حضورشان چشمگیر نبود. روحانیهایی هم که مکالمه بلد بودند مثل آیتالله سید محمود هاشمی و آیتالله سیدکاظم حائری نمیآمدند. آنها مرجع بودند و راه مرجعیت را طی میکردند. پس از این، سعی میکردم افرادی مثل آیتالله مبلغی و آقای شیخ مهدی جواهری که در نجف هستند، که در مرحله دوم و سوم بودند، وارد صحنه شوند و مقاله دهند.
یادم است یک سال ما یک پنجم کل مقالات را دادیم و رأی شیعه در آن موضوع را نوشتیم. آنها بسیار احساس خطر کردند. آنها از افراد درجه یک علمای اهل سنت بودند، مثل قرضاوی، وهبه زحیلی، عبدالله بن بیه، محمدتقی عثمانی، نماینده پاکستان. ارتباطات قوی با آنها برقرار کردیم. ابتدا برای آنها چندان آسان نبود که از فقه شیعه بشنوند. شیعه یک مکتب منزوی بود، که حتی بعضی از واژگان ما با واژگان آنها تفاوت داشت. مثلاً ما واژه مضاربه داشتیم ولی واژه آنها چیز دیگری بود.
استدلالهای ما با آنها تفاوت داشت. ما استدلال اصول فقهی قوی حوزوی میکردیم، و آنها استدلال ساده میکردند. اصول و استدلال آنها بعد از بستن باب اجتهاد بسیار پایین آمد. روش استدلال ما با آنها متفاوت است. یادم است یک روز من به مسأله «اجتماع امر و نهی» استدلال میکردم، همین وهبه زحیلی که عالمشان است، بلند شد و گفت فلانی دارد با فلسفه استدلال میکند. لب استدلال را نتوانست بفهمد. سلفی نبود ولی نوع استدلالشان ضعیف بود. بعد از بستن باب اجتهاد، اصولشان خاموش شد؛ تا همین اواخر که چند تا اصولی ظاهر شدند.
یک بار موضوع جلسه ما «مصالح مرسله» بود. میدانید که مصالح مرسله از نظر ما همردیف قیاس و استحسان است و آن را رد میکنیم. مصالح مرسله یعنی مصالحی که اسلام روی آنها تأکید نکرده و اسم نیاورده ولی میدانیم که اسلام آنها را قبول دارد. اگر یک فقیه دید این مصالح در این حکم هست، میتواند حکم کند که این مسأله واجب یا مستحب است؟ ما در آنجا سه شرط کردیم، آنها هم هرچه درگیر شدند نتوانستند از این سه شرط نجات یابند. در آخر بالاجماع فتوای به مسیر ما دادند. ما در جمهوری اسلامی یک تطبیق دیگری آوردیم، در مسأله تشخیص مصلحت، ما تطبیق دولتی آوردیم، اما صحبت آنها این بود که خود فقیه به این مصلحت برسد. اگر فقیه تضمین کند در این مورد مصلحت قطعاً هست و تضمین کند که اسلام قطعاً این مصلحت را لازم بداند، و تأکید کند که قطعاً مصلحت مخالفی ندارد. اگر این سه شرط را تضمین کردند، من به شما تأیید کل شیعه را تضمین میکنم. نتیجه این میشود که خداوند قطعاً این مصلحت را لازم میداند، قطعاً این مصلحت اینجا است و قطعاً مصلحت مخالف وجود ندارد، نتیجه قطع به حکم است و قطع هم حجت است.
هر چه تلاش کردند، گفتند ظن هم گاهی مثل قطع است. گفتم بله، ظن هم گاهی مثل قطع است، به شرطی که دلیل قطعی داشته باشد، از خودمان که نمیتوانیم بگوییم. شارع این کشف ناقص ظن را تکمیل کند، قطعاً قبول داریم. هرچه گفتند، گفتم نه. در آخر آنها با یک مناقشه دو ساعته کاملاً تأیید کردند. البته این را در یک مقاله ثبت کردم.
مشکلات اجلاس
گاهی هم مشکلاتی برای ما پیش میآمد که باید سعی میکردم آنها را خاموش کنم. یک بار وقتی یکی از اساتید ما شروع کرد مقالهاش را بخواند، بین قم و این اجلاس فرق نگذاشت. شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم، و صلوه و السلام علی محمد و آله الطیببین الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین. یک دفعه همه پریدند. به رئیس گفتند این دارد به ما فحش میدهد! خیال میکردند همه اهل سنت اعداء هستند. یک دفعه دیدم این آقا که شخصیت بزرگواری هم هستند، دارد از سالن اخراج میشود. بلند شدم سروصدا کردم: مگر شما اعداء اهل بیت هستید؟ مگر شما بر اهل بیت در نماز صلوات نمیفرستید؟ تا توانستم آنها را ساکت کردم. اما آنها مقاله را جمع کردند و تکثیر آن را حذف کردند و سال بعد هم او را دعوت نکردند.
یا آقای جواهری که در چنین اجلاسهایی بود. مسأله «أفطر الحاجم و المحجوم»، روایتی دارد که پیامبر اکرم رد میشدند، یکی حاجم بوده و یکی محجوم. فرموده بود «أفطر الحاجم و المحجوم». اینها در این بحث بودند که آیا خون آمدن از بدن مفطر است؟ از محجوم خون میآید، حاجم چرا؟
این آقا بلند شد و گفت: نه این طور که شما تصور میکنید نیست. اینها دو تا صحابه بودند، اسمشان را هم آورد. سر حجامت به همدیگر فحش میدادند، پیامبر فرمودند «أفطر الحاجم و المحجوم». این را که گفت اینها دیگر دیوانه شدند: صحابه به هم فحش میدهند؟!
گاهی هم مشکلاتی برای ما پیش میآمد که باید سعی میکردم آنها را خاموش کنم. یک بار وقتی یکی از اساتید ما شروع کرد مقالهاش را بخواند، بین قم و این اجلاس فرق نگذاشت. شروع کرد: بسم الله الرحمن الرحیم، و صلوه و السلام علی محمد و آله الطیببین الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین. یک دفعه همه پریدند. به رئیس گفتند این دارد به ما فحش میدهد! خیال میکردند همه اهل سنت اعداء هستند. یک دفعه دیدم این آقا که شخصیت بزرگواری هم هستند، دارد از سالن اخراج میشود. بلند شدم سروصدا کردم: مگر شما اعداء اهل بیت هستید؟ مگر شما بر اهل بیت در نماز صلوات نمیفرستید؟ تا توانستم آنها را ساکت کردم. اما آنها مقاله را جمع کردند و تکثیر آن را حذف کردند و سال بعد هم او را دعوت نکردند.
صحابه ملائکه که نیستند، همین صحابه همدیگر را کشتند! اما این صحابه بسیار برای آنها مقدس است، اصلاً اسم صحابه را نباید جلوی آنها آورد. به این شیخ خیلی حمله کردند. شیعه همین طور متهم است، چه برسد این حرف را هم بزند. البته من به این آقای رئیس گفتم چرا این طور برخورد کردید؟ این آقا استاد بزرگی است. به من جواب داد: شما ۸ سال با ما هستید، با شما یک روز این طور برخورد کردیم؟ گفتم: نه. گفت: برای چه؟ گفتم: شما بگو برای چه؟ گفت: چون شما به ما فحش نمیدهی، تند نمیشوی، یک «رضی الله عنه» و «اصحابه المنتجبین» هم میگویی. میدانیم وقتی شما قید منتجبین را میآورید، میخواهید که غیرمنتجبین یا به تعبیر من نانجیبها را بیرون کنی. اینجا را قید میآوری. ما اینجا تلقی میکنیم که همه آنها نجیب هستند. به او گفتم: ما این تعبیر را از امام زینالعابدین گرفتیم، از خودمان نساختیم، «و اصحاب محمد المنتجبون». اگر خیال کنی ما به معاویه صلوات بفرستیم، خیلی اشتباه کردی. معاویه آن قدر کشت تا گفت بس است، از صحابه هم کشت. من به معاویه صلوات بفرستم؟ گفت: ما میدانیم اما شما انعطافپذیر هستی. اهل من الآن الی قیام یوم الدین نیستی. این قصهها خیلی طولانی است.
یک استادی در حوزه قم بود. اتفاقاً کشور عمان، شهر مسقط که اجلاس برعهده آنها بود، کل محاورات و حاشیهها را پخش کرد. بین حاشیه ما را دیده بود و گفت: آفرین! فهمیدم شیعهای. گفتم: پس احتمال میدادید سنی باشم؟ گفت: بعضی این طور میگویند!
فرصت ارتباطگیری با علمای اهل سنت
مجمع الفقه یک رابطه شخصی نبود، بلکه رابطه با ۲۰۰ شخصیت فقهی بود. آنجا نه فقط نمایندگان کشورها، بلکه افرادی که این نمایندگان پیشنهاد میکنند هم میآیند.
با آنها بسیار آشنا شدم. مثلاً سالی که من نمیتوانستم بیایم، برای آنها جای تعجب بود که فلانی چرا نیامده است. با همه رابطه گرم داشتم. فقط چند وهابی بودند که با من درگیر شدند و من هم با آنها درگیر شدم. یکی از آنها «علی سالوس»[۱] بود. این آقا وهابی تند و ضدشیعهای بود. با او هم رفاقت داشتم. به او میگفتم چرا اینطور هستی؟ میگفت: من در مورد شیعه خواندهام، اصلاً تز من در رابطه با شیعه بوده، میدانم که اینها چه هستند و که هستند. بعداً تنها کسی که پاسخ المراجعات را داد، همین آقا بود. همین آقا یک بار هم به نهجالبلاغه حمله کرد؛ که البته قصهاش طولانی است.
من خیلی تلاش کردم نماینده عراق شیعه باشد. اکثریت شیعه هستند، ۶۵ % شیعه هستند. بسیار با مسئولین صحبت کردم. اخیراً بعد از تحول عراق، یک نفر شیعه علی التناوب دادهاند، یعنی یک سال نماینده شیعه میآید، یک سال نماینده سنی. این آقا هم هنوز وارد به اجلاس نبود، به نهجالبلاغه استناد میکرد. «علی سالوس» گفت: ما کتابهای مستند را قبول داریم. کتاب غیرمستند مثل نهجالبلاغه را چرا اینجا میگویید؟ بلند شدم گفتم: تو که تعیین کننده مسیر محقق نیستی. بگذار دیگران استناد کنند. اولاً که تو این نهجالبلاغه را خواندهای دیدهای که چقدر عظمت دارد. شروع به دفاع از نهجالبلاغه کردم.
البته واقعاً سند موجود نهجالبلاغه حجت نیست. در نهجالبلاغه آمده است: روی عن رجلٍ عن کذا عن کذا، رجلٍ که میآورد دیگر مرسل است. یکی از نقایص ما در رابطه با نهجالبلاغه، این است که روی اسنادش کار نکردهایم، تا بگوییم اسنادش معتبر است و قابل احتجاج است. یک مصیبت هم اینجا داشتیم.
اولین شروع کننده ارتباط ما با کل فقهای جهان اسلام، مجمع الفقه بود. در مجمع عادت داشتند، وقتی موضوع میدادند، میگفتند مقالاتتان را بدهید. بعد این مقالات را تکثیر میکردند و به کل جهان اسلام میدادند تا شما اینها را مطالعه کرده و در جلسه عمومی مطرح کنید. پس این مقالات یک بار به کل کشور میرفت، یک بار هم در جلسه مطرح میشد. آنها هم با مطالعات قبلی مناقشه میکردند. یک حرکت زیبایی در مجمع الفقه بود و نتایج خوبی داشت.
استفاده از ظرفیت مجمع الفقه
ما از این مجمع الفقه استفادههای خوبی کردیم. اول این که با همه اینها رفاقت کردیم. متن صحبت یکی از وهابیها را که در مجمع نبود و شیعه را بسیار تکفیر کرده بود، به نمایندگان مجمع در کل جهان اسلام فرستادم. آنها پاسخهای عجیبی دادند که پدر این آدم درآمد. گفتند اینها نمیفهمند، اینها چه استدلالی است؟ بعداً در مجله «رساله الثقلین»[۲] جوابها را منتشر کردم. منظور من این است که ما هم از این مجمع استفاده کردیم.
یا مثلاً «سلمان رشدی»[۳] حمله شدیدی نسبت به انقلاب و امام (ره) کرده بود. قسمتهایی از نوشتههای او قابل انتشار نبود، چون بسیار مجرمانه است. این قسمتها را نوشتم و برای آنها فرستادم. گفتم شما به عنوان یک مسلمان راضی هستید که چنین کتابی منتشر شود و دولتهایمان امام (ره) را تأیید نکنند. این مسأله خیلی آنها را داغ کرد، منبر رفتند و به انگلیس و سلمان رشدی حمله کردند. قبل از اجلاسی که میخواست این مسأله را در ریاض مطرح کند (که آن هم قصهای طولانی دارد)، برای اولین بار کنفرانس اسلامی، فتوای امام (ره) را رسماً تأیید کرد. این به دلیل فضایی بود که در جهان اسلام به وجود آمده بود.
مجمع الفقه دریچهای بود که باعث شد ما به کل جهان اسلام اشراف و شناخت پیدا کرده و نظریات خودمان را مطرح کنیم. اخیراً یکی از طلبهها به نام آقای ساعدی، مقالات مجمعالفقه را در ۳ جلد چاپ کرده است. این مجمع الفقه وسیله خوبی بود که هنوز اجلاس آن برپا است.
از دست رفتن فرصت این اجلاس
متأسفانه با قطع رابطهای که سعودی انجام داد و حرکت زشت این طلبه خودمان که آتشسوزی سفارت عربستان را انجام داد و دست این احمقهای سعودی بهانه داد که رابطه را بد کنند و شمشیر بر علیه ما را نه از رو ببندند، بلکه به دست بگیرند، موجب شد کل این روابط قطع شود.
یکی از مجامع فقهی که ما میخواهیم خودمان را عرضه کنیم، مجمع الفقه است. مجامع دیگری هم داریم، مثل مجامع اقتصادی، مجامع سیاسی، مجامع ادبی، مجامع گفتگوی مذاهب، گفتگوی ادیان. اما از زمانی که این اتفاق برای سفارت افتاده دیگر نمیتوان ارتباط برقرار کرد. برای حج هم محال است بتوانیم از جای دیگر ویزا بگیریم. باید اینجا سفارتی باشد و ما هم آنجا سفارتی داشته باشیم. طبیعی بود که حج انجام نگیرد. متأسفانه عدهای این حرکت سرخود را انجام دادند، حتی اگر حزباللهی هم باشند، حزباللهی کم فهمی بودند. ارتباط ما با مجمع الفقه، با رابطه العالم الاسلامی، با بانک توسعه اسلامی (که من عضو گروه اشراف بر معاملات این بانک بینالمللی هستم) و با بسیاری از جاهایی که در عربستان هستند، قطع شد.
البته مجمع الفقه، کنفرانسهای فرعی برای موضوعات فرعی دارد که برای آن هم دعوت میکردند و میرفتیم. یک بار در رابطه با زکات و نقل زکات از یک کشور به کشور دیگر، یک بار در رابطه با حقوق سالمندان و در کل مسائل گوناگون مطرح میشد. ولی بعد از قطع رابطه، این مجمع یک جلسه در امارات برقرار کرد برای احتیاط برای سرمایه، اصحاب سرمایه از چه راهی و با چه عقودی میتوانند احتیاط ماندن سرمایه را تأمین کنند. من هم مقاله نوشتم ولی با وجود این مسأله نمیتوانستیم برویم. امارات دشمنی کرد و سعی کرد که نرویم. باید از جده به آنها اجازه میدادند. روی هم رفته این مسائل مطرح است.
ما برای مراجع قم گزارش میفرستادیم ولی تشویقی ندیدیم. طلبههایی که محقق هستند، از اینترنت مجله مجمع الفقه را میگرفتند. مجمع الفقه مجلهای دارد که تا به حال ۵۰ شماره آن منتشر شده است، از هر اجلاس حدود ۳ تا ۴ معمولاً چاپ میشود. این مجله در ایران منتشر نمیشود و آقایان محققین بیشتر از اینترنت در میآورند.
من سعی کردم برخی از این تجارب در کتابهایی منتشر شود؛ یکی همین مجمع الفقه که در ۶-۷ جلد چاپ شده، یکی «اجلاسهای کنفرانس وزرای خارجه کشورهای اسلامی»، که من در ۵-۶ اجلاس شرکت کردم، که با نام «مؤتمرات وزراء الخارجیه» به زبان عربی منتشر شده است. یکی هم اجلاس «جمعیت و توسعه» «Population and development» که بسیار صحبت دارد و اجلاس عظیم و خطرناکی بود؛ که ما هم آنجا حاضر شدیم و الحمدلله به پیروزی عظیم جمهوری اسلامی منتهی شده و تقریباً ۸۰ موضع یک سند رسمی بینالمللی عوض شد.
سعی کردم افرادی را برای این کار تربیت و آماده کنم. یکی از آنها همین آقای جواهری بود که درس خارج را شروع کرد و الان استاد شده است. یکی هم آقای مبلغی بود. سعی کردم افراد زیادی را تربیت کنم، در بعضی موارد موفق شدم و بعضی موارد نتوانستم. فعلاً نمیتوانم ارجاع دهم مگر به آقای مبلغی.
سلطه عربستان بر مجمع الفقه
من شاید به مدت ۶ سال رئیس هیئت رئیسه، و شاید بیش از ۱۰ سال عضو هیئت رئیسه بودم. هیئت رئیسه و دیگر کشورها و سازمان کنفرانس اسلامی، محکوم و بازیچه عربستان هستند. مجمع الفقه هم یکی از شاخههای سازمان کنفرانس اسلامی است. عربستان طاغوت کنفرانس اسلامی است. عربستان زمام امور کنفرانس اسلامی را به دست گرفته است. هر زمان غرب میخواهد، کار را گسترش میدهد، هر وقت غرب نمیخواهد کار را خاموش میکند.
اگر بخواهیم واقعی صحبت کنیم ما نتوانستیم در زمینههای رسمی، قدرت معتنا بهای در کنفرانس اسلامی به وجود بیاوریم که به عربستان فشار بیاورد. اولاً عربستان بزرگترین تغذیهکننده مالی سازمان کنفرانس است. یکی از توابع کنفرانس اسلامی بانک توسعه عربستان است که احتمالاً از ۱۵ تا ۲۰% سرمایه این بانک عظیم را عربستان تأمین میکند. ایران تا به حال خیلی تلاش کرده و سهمش به ۵% رسیده است. معلوم است کسی که ۱۵% بودجه را میدهد، مسلط است و لذا دائماً رئیس بانک، رئیس مجمع الفقه، رئسای سازمانهای تابعه را عربستان یا کسانی که عربستان قبول دارد تعیین میکنند. مثل ISESCO[۴] که بزرگترین سازمان فرهنگی جهان اسلام است و رئیس آن در نیجریه ولی عربستانی است.
یا مثلاً رئیس اجلاس مجمع الفقه، «صالح بن حمید»[۵]، خطیب مسجد الحرام است. دبیرکل کنفرانس اسلامی یک عربستانی به نام «مدنی»[۶] بوده است. یعنی عربستان متصرف وحده است. نظام عربستان به شکل انتخاباتی است ولی اصل کار به این صورت نیست. حتی کنفرانس اسلامی نمیتواند اجلاسی را در جایی بگذارد، مگر با موافقت عربستان. تا زمانی که ما موافقت عربستان را جلب نکردیم، نتوانستیم اجلاس هشتم سران را در تهران برگزار کنیم. نتیجه این که عربستان نماینده ابرقدرتهای غرب در سازمان کنفرانس اسلامی است.
ما سعی میکردیم که حداقل عربستان علیه ما قطعنامه صادر نکند، وگرنه در اثنای جنگ، کنفرانس وزرای خارجه هر سال بر علیه ما و به نفع عراق قطعنامه صادر میکرد؛ چون عراق همگام با عربستان بود.
سؤال این است که پس ما برای چه آنجا هستیم؟ برای چند مسأله. اولاً آنجا یک تریبون است و ما میتوانیم ایدههای انقلابمان را در اجلاسهای سران، یا وزرای خارجه یا اجلاسهای کارشناسی ارائه کنیم. دوم، جلوی تخریب دیگران را بتوانیم تا حدی بگیریم. اگر در همین طائف نبودیم، علیه مسأله شیعه و سنی قطعنامههایی صادر شده بود. سوم این که ما بالاخره نمیتوانیم خودمان را از جهان اسلام جدا کنیم. این سازمان کل کشورهای اسلامی را در بردارد. ما نمیتوانیم مثل تافته جدا بافته حرکت کنیم. باید در این اجلاس حضور داشته باشیم. در نتیجه علی رغم این مسأله که سازمان بازیچهای به دست عربستان است، ما ترجیح میدهیم در سازمان کنفرانس اسلامی باشیم.
ویژگیهای مجمع الفقه:
۱- کارشناسی موضوعات
مجمع الفقه یکی از سازمانهای موفق و بزرگ وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی است. نام سازمان کنفرانس اسلامی را به «سازمان تعاون اسلامی» تغییر دادند. مجمع الفقه اولاً محل تلاقی فقهای کشورهای اسلامی است. جالب است که در این اجلاس گاهی ۱۵۰ فقیه جهان اسلام میآیند که حدود ۵۰ نفر نماینده کشورشان هستند، حدود ۲۰ نفر، کارشناسهای معروف جهان اسلام، مثل قرضاوی، به انتخاب نمایندگان کشورها هستند. حدود ۷۰ نفر فقهای مدعو یا نویسندگان فقهی مقالات اجلاس هستند. حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر کارشناسان موضوعی هستند. فرض کنید مثلاً در یک موضوع پزشکی، چند نفر از پزشکان درجه اول جهان اسلام یا اگر موضوع اقتصادی باشد، چند نفر از اقتصاددانان جهان اسلام دعوت میشوند. اجلاس بزرگی است که موضوعی را به صورت کارشناسی بررسی میکند. بر این اساس میتوانم بگویم اولین خاصیت اجلاس مجمع الفقه این است که کارشناسان فقهی و غیرفقهی موضوع به این اجلاس دعوت میشوند.
۲- سلطه فقهای حنبلی بر فضای مجمع
دومین خاصیت این که تا حد زیادی در امور فقهی آزاد است؛ هرچند مشهود است که فقهای حنبلی سعی میکنند آرای خود را بر آرای دیگران تحمیل کنند. مثلاً در مسأله «بیع دین» بین مذاهب اختلاف است. اکثر شیعهها قبول دارند، مالکیها قبول دارند، ولی حنبلیها به قدری سلطه دارند که این مسأله را کلاً تحریم میکنند. یا مسأله «خرید ضمان»، که اگر کسی میخواهد با پول ضامن شود، حنبلیها نمیشود در قبال آن پول گرفت. در این مسأله اختلاف است ولی کلاً تحمیل شده و این مسأله را از طرف بانکها یا غیر آن تحریم کردند. مسأله سوم «عقد بیمه» است که در آن هم اختلاف است، تقریباً همه شیعهها و بعضی از فقهای حنفی آن را قبول کردند؛ ولی حضور حنبلیها آنچنان قوی است که این باب را دیگر بستهاند و میگویند عقد بیمه باطل است. میگویند معلوم است بیمه شونده چقدر میپردازد، مثلاً ماهانه ۱۰۰ هزار تومان میپردازد، ولی طرف بیمهکننده معلوم نیست چقدر خسارت بپردازد، ممکن است در ماه چهار بار تصادف کند و یا در سال یک بار هم تصادف نشود. در نتیجه اینها عقد بیمه را تحریم کردند و باطل است.
همه بیمه دارند. حتی خود سعودی هم بیمه تجاری دارد. در نتیجه تمام کشورهای اسلامی را هم به مضیقه و حرام انداختند. فقهای حنبلی میگویند حرام است ولی فتوای آنها ضمانت اجرایی ندارد. گو این که مؤسسات تابع سازمان کنفرانس اسلامی مکلف به عمل کردن به نتیجه فتاوای مجمع الفقه هستند ولی کشورها ملزم نیستند. بلبشوی عظیمی در فقه اهل سنت است.
بر همین اساس فقهای حنابله هم حضور بیشتری در آنجا دارند. هم اداره آنجا به دستشان است و هم پول زیادی دارند، در نتیجه خودشان را تحمیل میکنند. آمدند برای بیمه یک عقد جایگزین به نام «عقد تکافل» مطرح کردند که آن را اسلامی میدانند. میگویند عقد را از یک عقد تجاری به یک عقد تعاونی منتقل میکنیم. راهی که در عقد تکافل انتخاب کردند، «هبه معوضه» است. همه هبه معوضه را قبول دارند، با وجود این که در حقیقت آن شک و اختلاف زیاد است، اصلاً عقد است یا ایقاع؟ ولی میگویند چون هبه است، تعاونی است، پس میتوان در آن غرر داشت.
مثلاً میگویند یک صندوق ایجاد میکنیم، شرکت خدماتی هم این صندوق را اداره کند. من بیمه شونده به این صندوق ماهانه مثلاً ۱۰۰ هزار تومان میدهم و شرط میکنم اگر من ضربه دیدم از صندوق به من جبران شود.
من گفتم شما هبه معوضه را باطل کردید، بیمه تجاری را با جایگزین آن عوض کردید، به اضافه نقائص این صندوق و تعاون. بیمه مسأله آسانی نیست. اولاً امروز ضرورت اقتصادی بیمه را ایجاب میکند؛ شما نمیتوانید یک قرقره صادر کنید، مگر شرکتهای بیمه خدماتش را تأمین کنند. ثانیاً بعضی شرکتهای بیمه، برای صدها هواپیما بیمه صادر میکنند، یعنی میلیارد میلیارد دلار باید خرج کرد، کدام صندوق چنین پرداختی دارد؟ ثالثاً اگر هبه معوضه صحیح است، پس چرا به شرکتهای تجاری اجازه این کار را نمیدهید؟ یک شرکت تجاری میگوید به من هبه کنید، تا من تعویض کنم، چه نیازی به صندوق و تعاون است؟
آقایی به نام محمدتقی عثمانی با این که فقیهشان است، راه چربتری از این راه را ارائه داد و آن «صندوق وقفی» است. من به جای این که هبه کنم، این پول را وقف کنم و صندوق آن را تعویض کند. گفتم اولاً در وقف پول اختلاف است، عین پول نمیماند، میچرخد. در موضوع وقف باید اصلی باشد که حبس شود و ثمرش فیسبیلالله مصرف شود. این پول وقف نمیشود چون ثابت نیست و عین آن همیشه در حال تعویض است، ثانیاً مسأله شرط در وقف درست نیست. من این چیز را وقف کنم به شرطی که مرا تا آخر سال تأمین کند، وقتی من وقف کردم دیگر از ملک من خارج شده است. خودش هم تقریباً در این طرح شک کرد.
در یک جلسه فوقالعاده گفتم آقایان به قول ما وقتی میخواهید یک مناره بزنید اول یک چاه حفاری کنید بعد مناره را در این چاه بگذارید. این طرحهای جایگزین شما اصلاً ارزش ندارد. حتی همان مکانیزمی که طرحهای جایگزین شما را اداره میکند، میتواند عقد بیمه را هم اداره کند.
شیعه بیمه را تحریم نکرده است، چون معتقدیم یک عقد مستقل دارد. میشود «خرید امان» باشد، من میخواهم خودم را تأمین کنم، امان میخرم. شما هم عقود دیگری دارید که امان را میخرند. به یک پاسداری میگویند خانه ما را به مدت یک سال حراست کن و این مقدار به تو پول میدهیم. ممکن است در یک سال یک بار هم به او حمله نشود، یا ممکن است در یک شب ده حمله ببیند. این هم یک قرار است، یعنی کارش معلوم است. گفتم فقهای ما بر اساس هبه معوضه، عقد مستقل، خرید امان و راههای مختلفی این عقد را قبول دارند، اما آنها قبول نکردند و مشکل بزرگی برای خود به وجود آوردند.
نبود مرجعیت، نقطه ضعف فقه اهل سنت
بدترین نقطه ضعف فقه اهل سنت امروز، نبودن مرجع است. مراکزی هستند که میگویند ما مرجع هستیم، کبار علمای سعودی میگویند ما مرجع هستیم، الازهر میگوید من مرجع هستم. لذا بدترین مشکلی که دارند این است که تمام رسانهها و مراکز، فتوایی میدهند که با هم در تضاد است و هر کس به هر فتوایی که برخورد میکند، به همان عمل میکند.
یکی از افتخارات شیعه این است که مرجعیت دارد؛ هر چند ۵، ۶ مرجع دارد. اولاً اختلاف این مراجع کم است، ثانیاً این اختلاف را بین خود حل میکنند. ثالثاً در مسأله تقلید، هر فرد تابع یک اعلم است که از او فتوا میگیرد. من این مطلب را صریحاً در بعضی از کنفرانسهایی که برای مسأله اختلاف فتاوا برگزار شده بود، پیشنهاد کردم که طریقه شیعه را انتخاب کنند، هم مرجعیت جامع داشته باشند و هم نظام اجتهاد و تقلید را به کار ببرند. نظام اجتهاد و تقلید ندارند. گفتم ما مشکل اختلاف فتاوا را به آن جدیتی که شما دارید، نداریم. اگر گاهی اختلافی هم در مسأله هلال و غیره باشد، حاکم شرعی آن را حل میکند. شما نه حاکم شرعی و نه مرجع در این زمینه دارید.
از خدا میخواهند که این شیوه را پیاده کنند ولی نمیتوانند تابع شیعه شوند، چرا که اعلام شکست فقهشان است. مینشینند ضرورت فتوا را مینویسند، اما چه کسی به این ضرورت فتوا عمل میکند؟ هر جعلّق یک عمامه به سر گذاشته، در تلویزیون فتوا میدهد. همین قرضاوی فتوا به جواز خودارضایی داده است.
اطلاعات آنها از فقه شیعه بیشتر شده ولی به این فقه تن نمیدهند. مثلاً در مورد «بیع شرط»، ما در روایات تصریح بر جواز این بیع را داریم. میگویند این بیع غرری است، چون من نیاز به پول دارم، شما هم پول دارید و نیاز به سود دارید. شما این خانه را به ۱۰۰ میلیون میخرید و خودتان در آن مینشینید تا آخر سال. هر زمان من این ۱۰۰ میلیون ودیعه را به شما دادم، خانهام را میگیرم و پول شما را میدهم. میگویند این یک حیله ربوی است. آنها میگویند «بیع الوفا» و ما میگوییم «بیع شرط».
گفتم به دو دلیل این حیله ربوی نیست: اولاً اگر در وسط سال این خانه با صاعقهای منهدم شد، از پول چه کسی میرود؟ «تلف مبیع من مال مالکه» مالک آن کسی است که آن را خریده و از پول او میرود. ثانیاً اگر تا آخر سال قیمت خانه بسیار کم شد، مثلاً اگر قیمتش ۱۵۰ میلیون بود و حالا ۵۰ میلیون شد، مالکی که خانه را فروخته و ۱۰۰ میلیون گرفته، میتواند دیگر سراغ خانه نرود و پول را ندهد، در نتیجه آن طرف مجبور است به مالکیت خود ادامه دهد. پس این حیله ربوی نیست؛ اما حرف ما را نشنیدند.
حضور ما بسیار مفید بود. در سالهای اخیر از عدم حضور ما اظهار حسرت میکنند. ما هم صحبت میکردیم و هم مقاله میدادیم. این مقالات هم قبلاً بین همه توزیع میشود و همه، مقالات را خوانده به جلسه میآیند. من سعی میکردم آراء شیعه در تمام موضوعات را بگویم. بعد از آن فشار آوردند که هر کس مقالهای که ما به او میگوییم را آماده کند، نه مقاله خودش را.
کتاب «قطعنامهها و توصیههای مجمع الفقه» مربوط به تقریباً ۲۰ دوره است. متن و فهرست اولین تصمیم تا ۱۸۵امین تصمیم در طول ۲۰ دوره در این کتاب آمده است. در هر سال، تقریباً ۱۰ موضوع گوناگون مطرح میکنند. نحوه عملکرد مجمع به این صورت است که قبل از هر اجلاسی موضوعات را تعیین میکنند.
مثلاً آقایان مشکل «زکات و دین» دارند. دینی که به شما میدهند و شما انتفاع میکنید، شما باید زکات را بدهید یا من که مالک آن هستم؟ این یکی از مشکلات آنها است که البته ما این مشکل را نداریم. ما زکات تجار را مستحب میدانیم. «زکات عقارات» مشکل دیگری است. عموماً یک ساختمان ۲۰ تا ۱۰۰ طبقه دارند که اجاره میدهند. مالک این ساختمان زکات نمیدهد؟ اگر باید بدهد به چه دلیل؟
مسائل مستحدثه بسیار است. در مورد «بچههای انابیب»، که از زن تخمک و از مرد منی میگیرند و در خارج لقاح میکنند. در رابطه با بانکهای شیر، آنها مشکل دارند ولی برای ما حل شده است. آنها میگویند بانکهای شیر حرمت را منتشر میکنند ولی ما شرط داریم که بچه در دو سال اول از پستان شیر بخورد، ولی آنها این شرط را ندارند.
در رابطه با دستگاه CCU که فردی که میخواهد بمیرد را با دستگاه زنده نگه میدارد. در رابطه با «بیمه تکراری»، که شرکت بیمه را شرکت دیگری از خسارتها بیمه کند. مسأله «توحید شروع ماههای قمری» آیا میتوانیم یک روز را شروع ماه قمری برای کل جهان بدانیم؟ فردی که قصاص شد و گوشش را بریدند، آیا میتوان در بیمارستان گوش را برید و بعد دوباره چسباند؟
ایران یک نماینده دارد. به زور دو سه نفر را بردم. آقای مبلغی خوب است ولی در مقابل ۱۵۰ ،۱۸۰ نفر چه کار میخواهد بکند. ما میتوانیم افرادی را ببریم، اما نه به صورت غیررسمی، چون آزاد نیست. در قم از آقا برای مجمع فقه اهل بیت اجازه گرفتیم، آن هم چند سالی کار کرد و بعد منحل شد. به نظر من از بیعرضگی و عدم اهتمام به فقه اهل سنت است. این جدایی شیعه و سنی روی مغزها اثر گذاشته است، آنها مطالب مفیدی دارند، ما هم مطالب زیادی داریم که میتوانیم به اهل سنت افاده کنیم ولی جدایی است.
آقای مبلغی جدیداً گفتهاند اگر ما توقع داریم در دانشگاه الازهر فقه شیعه تدریس شود باید اجازه دهیم در حوزه قم هم فقه مذاهب اهل سنت تدریس شود. چطور میتوان این جدایی را بر طرف کرد؟
مرحوم شهید ثانی ۴۰ استاد در الازهر داشت. ایشان در بعلبک در مدرسه نوریه، طبق آراء همه مذاهب فتوا میداد. این تقریب بود. متاسفانه امروز هر کس وارد تقریب میشود، به تسنن متهم میشود. تشییع مرحوم آقای واعظزاده در مشهد، در غربت برگزار شد. در قم هم تنها آقای نواب در دفتر آقا برای ایشان مراسم گرفتند، اما حوزه برای ایشان مراسم نگرفت. یک فرد مجتهد در خدمت فقه اهل بیت، در خدمت آقای بروجردی. نظرات ایشان در بحث فتوحات باعث این مسأله شد؛ کاش این نظرات را نمیداد. بعضی نظرات ایشان خلاف بنیان بود، خوب ما باید تحمل کنیم. مگر ما نمیگوییم آزادی اجتهاد؟ خوب ایشان آراء شاذی هم داشت، کسی هست که آراء شاذ نداشته باشد؟ ما نمیتوانیم به دلیل یک اشتباه تاریخی به فردی اهانت کنیم. روزی که آقای واعظزاده تأیید شد، دو تا از علمای بزرگ قم رفتند به آقا بگویند ایشان سنی است، آقا فرمودند من که او را دبیر کل مجمع اهل بیت قرار ندادم، رئیس مجمع تقریب است و چنین آرائی هم دارد و آنها را رد کرد. این آقا جامع بود، در تفسیر، حدیث، رجال، فلسفه، فقه. تمام اینها را فراموش کردند و یک بار اشتباه ایشان که قول به ترتب داشتند و گفتند پیغمبر اکرم (ص) چون منافقین در مدینه زیاد بودند، برای تأمین آینده حضرت امیر (ع) را منصوب کردند ولی اگر ایشان تأیید نشد، ابوبکر قرار داده شود، این حرف غلطی است ولی ایشان بر اساس یک مبنایی این حرف را زدهاند. استعفای آقای واعظزاده به دلیل کهولت سن و خستگی بود. ایشان دیگر عصاره جانشان تمام گرفته شده بود. ایشان کاری کرد که فضا بهتر شود. آراء دیگر بر علیه شخص ایشان است ولی علمای حاضر از لحاظ تقریب بهتر شدهاند.
معنای دقیق تقریب
علمای ما تقریب را نمیشناسند، فکر میکنند تقریب یعنی تغلیب سنی بر شیعه، یعنی عقبنشینی از اصول شیعه. پدرمان در آمد تا گفتیم این معنی تقریب نیست. اکثر علمای ما میخواهند سنیها را شیعه کنند، ولی تقریب این نیست، نه تغلیب است، نه ترکیب شیعه و سنی، نه تدوین همه در یک مذهب است. معنی دقیق تقریب این است که ما اول مشترکات را پیدا کنیم و بعد در مشترکات همکاری کنیم.
اساس تقریب، یک مسأله علمی است؛ و الا اگر بیاییم عدهای را جمع کنیم که بگوییم ما همزیستی را دوست داریم، یک کار بیپایه است. مثلاً بحثهای تمدنی را یک نفر قبول دارد و یک نفر قبول ندارد، یک ذره اختلاف کنیم، همه چیز به هم میخورد. مثل دوره احادیث مشترک که ما زحمت کشیدیم و آقایان به نام خودشان منتشر کردند.
اگر ما توانستیم به اینها بگوییم منبع یکی است، اگر در راه اختلاف داریم، منبع و شروع واحد داریم. میخواستیم اینها را متقاعد کنیم که مشترکات ما بسیار بیشتر از اختلافاتمان است. ۹۰% نظرات فقهی مذاهب، مشترک است. تمرکز ما روی اشتراک روات و احادیث و احکام بود. این که ائمه ما (ع) تقریبی بودند. باور کنید بیشتر از ۹۰% احکاممان مشترک است. اگر این را بفهمانیم، زمینه فکری اصلی برای تقریب ایجاد میشود. دیگر تکفیر و جداسازی بحثهای فقهی نداریم.
اهدافمان هم مشترک است. هدف ما تحکیم اسلام و اجرای احکام خدا است. گاهی در مصداق اختلاف داریم، علمای آنها هم با هم اختلاف دارند، علمای خودمان هم با هم اختلاف دارند. هدف اطاعت امر مولا است. ما در اصول فقه بسیار متحد هستیم. اگر این را بفهمند، میتوانیم زمینهساز وحدت جهان اسلام باشیم.
—————————-
پی نوشتها:
[۱] علی ابن احمد علی سالوس (۱۳۵۳ ق)، سلفی مصری مقیم قطر، استاد دانشگاه قطر (ویکیپدیا عربی).
[۲] فصلنامهای با موضوع الاهیات و معارف اسلامی که در مجمع جهانی اهل بیت (ع) منتشر میشود.این نشریه هدف خود را احیاء معارف اسلامی با تکیه بر دو منبع قرآن و اهل بیت (ع) معرفی کرده است. دفتر اصلی این نشریه در ایران است و در ایران و لبنان چاپ و در بسیاری از کشورهای مسلمان منتشر میشود (ویکی شیعه).
[۳] احمد سلمان رشدی (۱۹۴۷) نویسنده و مقالهنویس هندیالاصل تبعه انگلستان.چهارمین اثر وی آیات شیطانی اعتراضاتی را در کشورهای اسلامی برانگیخت. پس از آن، فتوای صادره امام خمینی (ره) مبنی بر ضرورت کشتن وی، باعث شد تا سلمان رشدی سالیان درازی به زندگی مخفیانه روی آورد و تنها در مناسبتهای خاص در انظار ظاهر شود.
[۴] آیسسکو یا سازمان اسلامی، آموزشی، علمی و فرهنگی یا ISESCO (به انگلیسی: Islamic Educational Scientific and Cultural Organization) یک سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی است که در مه ۱۹۷۹ تأسیس شد. مقر آن در در رباط در مراکش قرار دارد. ۵۷ کشور اسلامی از جمله ایران عضو این سازمان هستند (ویکیپدیا).
[۵] شیخ صالح بن عبدالله بن محمد بن حامد (۱۳۶۹ ق)، رئیس مجلس شورا، رئیس شورای عالی قضایی عربستان، مشاور دیوان عالی منصوب سلطنتی (ویکیپدیا عربی).
[۶] ایاد بن امین مدنی (۱۹۴۶) دبیر کل سابق سازمان همکاری اسلامی، وزیر سابق وزارت حج عربستان سعودی و وزارت اطلاعات و فرهنگ (ویکیپدیا عربی).
منبع: سایت شبکه اجتهاد