بیمهریها به فقه محدود به این روزها نیست؛ هزار سال پیش غزالی گفت: فقه از علوم معنوی و اُخروی نیست و یک دانش دنیوی است. و امروز آمدهاند و میگویند؛ «فقه نه تنها از علوم اخروی نیست بلکه از علوم دنیوی هم نیست چون اساسا بیفائده است»! و گفتند؛ «فقه با تکنولوژی و ساختار زندگی فردی و اجتماعی سازگار نیست و برخی احکامش دارای قبح اجتماعی است و امروز مردم را به بیدینی فقهی کشانده»! و سخنانی از این دست که همواره میخوانیم و میشنویم.
به باور این قلم، اگر «واقعیت فقه» بهدرستی دریافت شود تمام این بیمهریها که در قالب نقد و یا تخریب است، از سوی خود فقه پاسخ داده شده است. به این سرفصلها و توضیحهای کوتاهش دقت بفرمایید:
دانش «فقه»
فقه دانشی است چگونگی استخراج قوانین شرعی در حوزه فردی و یا اجتماعی را از متن نصوص (کتاب و سنت) به آدمی میآموزاند.
چه بپذیریم و چه نپذیریم؛ «فقه» دانشی است ملهّم از وحی و دارای سابقه ۱۴۰۰ بوده که تعلیم آن بخش مهم عمر امامان شیعه، خصوصا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مصروف آن شد و دربردارنده چهرههای بسیار شاخصی است که برخی از آنان به اعتراف غیر فقیهان؛ از نوابغ بشر بودهاند.
رسالت «فقه»
فقه کار مهماش پیوند مبانی دینی و زندگی است و امکان ندارد یک مسلمان از فقه جدا شود.
دکتر سروش میگفت: وقتی دختری از من خواست که نمیخواهم حجاب داشته باشم؟ به او گفتم: به فتوای فلانی که حجاب را مستحب میداند عمل کن تا تمرد نکرده باشی که تمرّد روا نیست.
پس «فقه» قابل حذف شدنی از دینشناسیمان و از زندگیمان نیست حتی از دیدگاه روشنفکران منتقد فقه و فقاهت.
استواری «فقه شیعه» بر وحی و عقل
دانش ارزشمند فقه که بر وحی استوار است، با کتاب و سنت اجین شده و این یک برتری خاص است.
اما این باعث نشده تا از عقل فاصله بگیرد و گیر برداشتهای متحجرانه مانند فقه حنبل و یا متوهمانه مانند فقه شافعی و مالکی باشد که به تعبیر آیتالله مطهری؛ یک شلم شولبایی است. بله؛ از آنجا که فقه، عقل را به عنوان یک مبدأ برای استنباط میداند، راه را برای عقل باز کرده است.
نکتهی ریشهای در این باب این است که فقه؛ احکام اسلامی را، احکامی زمینی معرفی نموده و آن را مربوط به «مصالح بشریت» معرفی کرده و اینجاست که فقه میتواند با نگاه عقلانی و با توجه به مصالح و مفاسد ارائه نظر کند.
تعبیر رایج فقها این است که احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است؛ یعنی تمام واجبها، تابع مصلحتهای ملزمه برای انسان است و هر کجا مصلحت نباشد و یا مفسده باشد، خود فقه میداندار میشود و آدمی را به مصلحت میرساند و از مفسده دور میکند. این رسالتی ارزشمند است که از این دانش ساخته است.
تشخیص مصالح و مفاسد واقعی به عُهد عقل است. به باور استاد مطهری؛ «دخالت عقل یکی از اسباب پیروزیهای فقه اسلامی در ادوار گذشته است. در بسیاری از مجامع بینالمللی که روی فقه اسلامی مطالعه کردهاند انعطاف فقه اسلامی را خیلی ستایش کردهاند.»
کارایی و زیباییهای «فقه»
فقه دانشی آنچنان تاثیر گذار است که میتواند از یک آدم، انقلابی و یا دموکراتیک بسازد. به تعبیری هم میتواند سرچشمه فکری برای مانند شیخ فضل الله نوری باشد و هم میتواند مبنا ساز برای امثال میرزای نایینی باشد.
امروز به عیان میبینیم «فقه» هم تغذیه کننده سنت گراهاست و هم ارائه کننده بهترین راه برای استفاده از تمام امکانات دنیای مدرنیته و تجدد میباشد و این بسیار شگفتآفرین است.
زیبایی چشمگیر فقه در این است که در طول هزار سال که از تدوین جدی او میگذرد همواره دشوارترین نیازهای بهروز بشر را پاسخگو بوده در حالی که در ظاهر و بهصورت صریح آن «نیازها» در کتاب و سنت مطرح نشده است.
استاد مطهری در این زمینه میگوید: «قدرت شگفت جوابگویی فقه اسلامی به مسائل جدید هر دورهای، اعجاب جهانیان را برانگیخته است. تنها در زمان ما مسائل جدید رخ ننموده است؛ از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم که تمدن اسلامی در حال توسعه بود و هر روز مسائل جدید خلق میکرد، فقه اسلامی بدون استمداد از هیچ منبع دیگر.»
و درجایی دیگر مینویسد: «ما همین الان در فقه مواردی داریم که فقهای ما به طور جزم به لزوم و وجوب چیزی فتوا دادهاند فقط به دلیل درک ضرورت و اهمیت موضوع، با اینکه دلیلی از آیه و حدیث به طور صریح و کافی نداریم.»
چالشها از فقه است یا فقیهان؟
ما در عین اینکه باور به استواری فقه و کارآمدی آن داریم و به تعبیر امام خمینی فقه را تئوریی میدانیم که؛ «از گهواره تا گور آدمی را اداره میکند»، اما؛ هیچ گاه مدعی درستی فقاهت هر فقیهی نیستیم گرچه فقه هر فقیهی برای خود آن شخص میتواند حجت باشد. ما بین فقه و فقیه و بین فقه و سنتهای فقهی تفاوت قائل هستیم.
طبیعی است که یک فقیه براساس برداشت سختگیرانهی خود از مبانی فقهی؛ «فقه مضیق» بسازد و همه را در «زندان» و یا به تعبیر برخی از نویسندگان به «شکنجهگاه فقه» رهسپار کند و فقیه دیگری با برداشت عقلانی و متمرکز بر مصالح و مفاسد و میزانگاه «شریعت سهله سمحه» یک فقه کارآمد و جذابی را عرضه جامعه کند.
شگفتزده مشوید اگر از «فقه خوارج» نیز بعنوان یکی از نحلههای فقهی نام بریم. در «فقه خوارج» آنچه نیست مصلحتگرائی مبتنی بر عقلانیت و نگاه جامعالاطراف داشتن است! فقه شان؛ یک فضای تنگ و تاریک به وجود آورد و البته همین باعث انقراض شان شد چرا که هیچ جامعهای توانِ پای بندی به آن فقه را ندارد تا بتواند زیر سایه آن، زندگی راحت و توام با رشد داشته باشد.
البته قضاوت منصفانه این است بپذیریم اگرچه «فقه خوارجی» منقرض شده اما سایه آثار «تنگبینی شرعی» را بر دیگر تفکرات فقهی گذارده است.
شاخصههای فقه کارآمد و بهروز
فقه کارآمد و مبتنی بر قواعد کتاب و سنت که در چهارچوب تفکر فقهی شیعی است فقهی است که شاخصههای ذیل را داشته باشد؛
۱) در نظریهپردازی فقهی، ملاک اول کتاب یعنی قرآن و سنت قطعی باشد. نه فقهی که در آن قرآن مهجور باشد و روایات ظنی و خبر واحدی تمام ملاک برای صدور فتوا باشد، خصوصا فتوا در مواردی که پای حقوق و یا حدود مهم آدمیان در میان باشد.
۲) در استخراج احکام فقهی از متون باید به «عقل» به عنوان یکی از مبانی و ادله اربعه توجه شود و نه «عقل ابزاری».
۳) باید «اخلاق» بهعنوان ارزشمندترین رهیافت معنوی در فقه، از عبادات تا معاملات و عقود و حدود سایهافکن باشد.
۴) نه تنها اخلاق که باید «عدل و عدالت» نیز در فقه طنینانداز باشد و رعایت جوانب عدل، به رعایت «مصالح و مفاسد» است. مصالح و مفاسد باید به جای خود بازگشته و ملاک صدور احکام قرار گیرد تا راهگشا بودن و نه محدودیت و ممنوعیتهای فاقد دلیل معتبر را، «جامعه دینی» لمس کند.
۵) ضروری است عنوان «شریعت سهله سمحه» از غربت در آید و جای خود را پیدا کند و بهعنوان یک تئوری که دارای «اعتبار دینی» است به جایگاه اصلیش نشسته شود همانگونه که در فقهِ محقق اردبیلی چنین است، در این صورت است که «فقه خوارجی» داعیه بر سختگیری با عنوانهایی نظیر؛ «حرام است، حرام است… و یا این عمل خلاف احتیاط است» دیگر دیده نخواهد شد.
۶) ضروری است که فقیهان از ورود به دائره «موضوعات و مصادیق» احکام شرعیه فاصله گرفته و تشخیص چند و چون موضوعات مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… را به کارشناسان مربوطه واگذار نمایند.
خواستگاه حملات به فقه چیست؟
اگر فقه چنین است که ملاحظه نمودید، این سوال نمایان میشود پس این همه حمله به فقه، چرا؟
خارج از نیت خوانی نسبت به حملهوران به فقه، باید عرضه بدارم؛ حملات به فقه اگر از پایگاه «عناد دینی» نباشد که اکثرا هم نیست، بیشتر از امور ذیل ناشی میشود؛
الف: یا این بیمهریها ناشی از برخی هنجارشکنی بعضی از فتاوای فقیهانی است که در صدور نظریه شان، ذرهای به مناسبات اخلاقی و یا حقوق فردی و شهروندی و یا به درک درست از مصالح و مفاسد، توجهی ندارند!
ب: و یا بازگشت حملاتشان به گلههایی است که از بعضی از حکومتهای اسلامی دارند که با عنوان فقه و شعار فقاهت و شریعت شکل گرفته، اما با ایستادگی در برابر حقوق مردم و ایجاد محدودیت برای آنان، هر رطب و یابس فرد و یا جامعه را به دین خدا سنجاق میکنند و بهغلط برای آن تئوری پردازی فقهی میکنند!
ج: و یا این تهاجمهای پیدرپی، ناشی از چیزی است که میبینند و انتظارش را ندارند! مثلا خدای نخواسته در زندگی و منش و روش برخی از بهاصطلاح فقیهان و یا هواداران فقه، بویی از «فقه آل محمد(ص)» نمیبینند! و آنچه دیده میشود این است خودشان و آقازادههای دست چندم شان؛ بر خوان نعمت «دین» نشسته و ارتزاق میشوند و ارتزاق میکنند و درس زهد به جامعه میدهند! و یا برای حفظ «دستبوسی و دست بوسها» اگر تملقگوی قدرتها هم نباشند، ولی خدای نخواسته بر مظالم آنان سکوت میکنند!
در پایان به عنوان حُسن ختام اشاره به روایت معروف امام عسکری (ع) داشته باشم که فرمود: «شیعه باید از فقیه تقلید کند اما نه هر فقیهی.» والسلام
نویسنده: هادی سروش
منبع: سایت شبکه اجتهاد